تولد من
در یک روز سرد زمستونی که چند روز قبلش هوا بهاری بود یعنی در روز 17 اسفند بابام به همراه مامانم
ساعت 8 صبح به بیمارستان تامین اجتماعی تاکستان رفتند.قرار بود خانم دکتر کیوان چهر برای معاینه مامانم
بیاد ولی گویا به خاطر بارش برف و سرما در جاده قزوین -تاکستان مونده بود.بابام خیلی اظطراب داشت.
اونا تا ساعت 11 و نیم تو بیمارستان بودند و از مامانم نوار قلب مرا گرفتند که ببینند من امروز به دنیا میام یا نه؟
بالاخره دکتر اومد و پس از معاینه دقیق من و مامانم را به اتاق جراحی بردند.
موقع اذان ظهر - حدود ساعت 12:25 دقیقه بود که صدای من در فضای اتاق پیچید.
من موقع تولدم 2 کیلو و 450 گرم بودم.
کمی ترسیده بودم! بعد از نیم ساعت من و مامانم را به بخش داخلی منتقل کردند.اونجا بابام به همراه
خاله آزاده اومده بود.
بعد از دو روز در روز شنبه 19 اسفند 1392 که من فقط 2 روز داشتم به همراه مامانم از بیمارستان مرخص شدم.
و زندگی جدید خود را در کنار بابا-مامان و داداشی علی شروع کردم.امیدوارم که بتونم آبجی خوبی برای علی باشم.
عكس داداشما بالا سر من ميبينيد.ممنون كه از الان مواظبمه...