عارفه

عارفه جان تا این لحظه 11 سال و 2 ماه و 6 روز سن دارد

تولد من

در یک روز سرد زمستونی که چند روز قبلش هوا بهاری بود یعنی در روز 17 اسفند بابام به همراه مامانم

ساعت 8 صبح به بیمارستان تامین اجتماعی تاکستان رفتند.قرار بود خانم دکتر کیوان چهر برای معاینه مامانم

بیاد ولی گویا به خاطر بارش برف و سرما در جاده قزوین -تاکستان مونده بود.بابام خیلی اظطراب داشت.

اونا تا ساعت 11 و نیم تو بیمارستان بودند و از مامانم نوار قلب مرا گرفتند که ببینند من امروز به دنیا میام یا نه؟

بالاخره دکتر اومد و پس از معاینه دقیق من و مامانم را به اتاق جراحی بردند.

موقع اذان ظهر - حدود ساعت 12:25 دقیقه بود که صدای من در فضای اتاق پیچید.

من موقع تولدم 2 کیلو و 450 گرم بودم.

کمی ترسیده بودم! بعد از نیم ساعت من و مامانم را به بخش داخلی منتقل کردند.اونجا بابام به همراه

خاله آزاده اومده بود.

بعد از دو روز در روز شنبه 19 اسفند 1392 که من فقط 2 روز داشتم به همراه مامانم از بیمارستان مرخص شدم.

و زندگی جدید خود را در کنار بابا-مامان و داداشی علی شروع کردم.امیدوارم که بتونم آبجی خوبی برای علی باشم.

عكس داداشما بالا سر من ميبينيد.ممنون كه از الان مواظبمه...


تاریخ : 19 فروردین 1392 - 04:48 | توسط : کاری از بابا - مامان جون و داداش علی | بازدید : 2055 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

  • خوب عارفه جون از داداش علی خودت هم یه عکس بزار دیگه
    اخه می دونی اسم داداش من هم علی هست و اسم خودم زهرا

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام